همه حرفام

سلام ...به نیت شب ضربت خــوردن حضرت علـــی(ع)

یکی از قدیمی ترین و سنتی ترین حلواهای شهر شیراز حلوا کاسه است که در مراسم عروسی و ... سرو می شده است . از آنجائیکه در کاسه های گل سرخی بیشتر سرو می شده به این اسم معروف است

مواد لازم :
آرد برنج 1 لیوان – شکر یک و نیم لیوان – گلاب 1 لیوان – روغن 2 قاشق سرصاف غذاخوری – آب یک و نیم لیوان برای حل کردن شکر – زعفران به اندازه ی لازم

طرز تهیه :

آرد برنجو به اندازه ای تفت می دیم که فقط بوی خامی آن گرفته شود و به هیچ عنوان نباید تغییر رنگ دهد . شکر و یک و نیم لیوان آب را روی حرارت گذاشته تا شکر حل شود . آرد که گرماشو از دست داد و خنک شد با گلاب مخلوط کرده و با دست هم می زنیم تا گلو له گلوله نشود و غلظت آن درحد ماست شود . بعد مخلوط آرد و گلاب را به شکر و آب در حال جوش اضافه می کنیم و مرتب هم می زنیم تا غلیظ شود . زعفران دم کرده را اضافه می کنیم و با حرارت ملایم هم می زنیم . روغن را اضافه می کنیم در دو مرحله تا به آرامی به خورد مواد برود . تا جایی هم می زنیم که حلوا از ظرف جدا شود .

سلام

بعد از چند مدت دلم خواست صرف تنوع چند تا رسپی بزارم هم سر خودم گرم بشه هم دوستای خوبم

بادمجان رولی:

بادمجونا رو ورقه ای کردم سرخ کردم ولی نه زیاد کمی که طلایی بشه ، بعد مواد میانی و درست میکنیم پیاز داغ و گوشت چرخ کرده ،زردچوبه،فلفل سیاه ،رب گوجه ،قارچ خرد شده،فلفل دلمه ای خرد شده وسط بادمجونا قرار میدیم و میپیچیم ..حالا(اگر دوست داشتین از دو تا بادمجون به صورت + بزارید و بپیچید) با خلال ثابتش کنید و برای 10 مین داخل فر قرار بدید . بعضی رسپی ها پنیر هم میریزن من برای سالم بودن غذا نریختم ..

تــــرشی کلم قـرمز:

کلم ها رو ریختم تو غذا ساز تا جایی که دوست داشتم گذاشتم خرد شد . بعد طبق دستوری که تو تاپیک هست 2 ق نمک پاشیدم رو کلم ها و 1 ساعتی روش نمک بود بد تو ابکش شستمش و ابش که رفت ریختم تو شیشه و نصف سرکه نصف ابغوره ریختم
بینهایت خوشرنگ و خوشمزه عین رستوران شده بود

دســر پان اسپانیا:

من همیشه طرفدار درست کردم غذاها و دسرهای خوشمزه با رسپی راحتم این دسر هم به روش بسیار ساده
تخم مرغ 2 عدد + شکر 1 لیوان + ارد 1/2 پیمانه +وانیل +پور شکلات + خامه +نشاسته 2 ق چ +شیر 1 لیتر +1 بسته نسکافه + 3 بسته بیسکوییت پتی بور +پودر گردو و نارگیل و پسته واسه تزیین
تخم مرغ و شکر و خوب بزنید تا شکر حل بشه بعد شیر و بریز تو قابلمه نشاسته رو با شیر سرد حل کن تا قلمبه نشه بریز تو شیرت کمی که حرارت دید مایع تخم مرغ و شکرتو بریز توش هم بزن شعله رو کم کن دلت بعد ارد و به صورت الک بهش اضافه کن و هم بزن دلت خواشت شکلاتیش کن یه مقدارشم کرم بردار . در اخر کار وانیل بزن و بزار خنک موادت خنک که شد خامه صبحانه رو کامل بریز توش و هم بزن . بعد بیسکوییت پتی بور بزن یه آن تو نسکافه و بچین تو ظرفت . مایع و بریز من موز و پودر گردو و نارگیل ریختم وسطش دیگه هر چی دوست داشتی بریز همین تو لایه لایه بیا بالا و در اخرین لایه هم هر تزیینی که دلت خواست انجام بده

سلام

این دوهفته، هفته ی بی قراری های من است .هر روز که میگذرد منتظر روز دیگرم

..ساعت ها کندن شب دیر صبح میشود ..شمارش أمن یجیب هایم از دستم در میرود ..

هر روز و هر روز خیلی ها برام دعـــا میکنن که خدایا دست پگاه را خالی برنگردان ..

خدایا پگاه را چندین بار ازمایش کرده ایی زجــر کشیده بهش رحم کن دیگه طاقت ندارد

شاید این بار خُــرد تر از قبل شود و نتواند دیگـرروی پا بایستد ،

خدایا به همسر صبورش رحم کن حداقل جواب پاکی و زلالی اش را بده ...

اره هر روز من حول این دعاها روزم را به شب ،و شبم را به روز میرسانم ...

یکی بهم میگه زیاد امید وار نباش اروم راه نرو ..چرا از پله بالا و پایین نمیشی

چرا اینقدر مراعات میکنی ..چرا نمازت را نشسته میخوانی!!

چیزی در دلم میگوید اگـــر خدایم نخواهد مادر شوم من دیگر چه باید بخواهم !

دیگر جرات ندارم که بخوام ..

و باز همان دلم میگوید شایــد خدایم خواست و من مزد صبوریم را گرفته م و بهم

هدیه اش را تقدیم کرده باشد ..

نمیتوانم نا امید باشم نه ..یک شب در میان که پرژسترون تزریق میکنم به اندازه ی قطره

ای امیدوار میشم ..ولی باز صدای اینکه زیاد امید نبند.. شاید نباشد ...

توی گوشم زمزمه میشود ..

من چشمهایم به دست دکتری که به من تزریق کرد و دارو داد نیست ...

من نگاهم خیره به رحمت توست یا ارحم الراحمین ..

یکم مرداد 93 را برایمان بهترین روز قرار بده

سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ امری وارحَمْ ضعفی و قِلةَ

حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ العامین

بی کسم ای شاه پناهم بده ...

یا امام رضا هوای آهویت را داشته باش .. میشــه ضــامنــم بشی؟؟

بسم رب نور

سلام

دیشب از دلشوره و اضطراب خوابم نمیبرد یک ساعت یه بار بیدار میشدم

رفتیم مرکز مراحل اولیه انجام شد کلی منتظر موندم تا دکترم بیاد سر ساعت 3 رفتم برای

عمل 'الهی شکر انجام شد و یه ساعتی و باید همونجا می موندم ''دو تا خانم دیگه هم با من

بودن مدام برای هم دعای خیر میکردن که انشالله دست پر بریم'

سه روز استراحت مطلقدارم بعد این سه روز هم کارهای سبک و ارام

خلاصه این دو هفته باید بگذره تا مشخص بشه

من مادر شدم یا هنوزم خدا لایق ندانسته

خدای خوبم ازت میخوام این دو هفته '' صبوری را بیشتر از قبل در دل و قلبم پر رنگ کنی

اگر به مصلحتم هست دامن و زندگیم را سبز کن ' راضی به رضای تو

به نام خدایی که هستی م از آن اوست

سلام

رفتم سونو الحمدالله 2 تا فولی 18 و یه دونه 20 داشتم رشد خوبی کرده بودن ..

ممنونم که من و به اندازه خیلی خیلی کوچیک به مادر شدن نزدیک کردی ...

بــــوی بهشت می آید ... من دلم بهشتت رو میخواهد

دلم مادری کردن میخواهد ..خودم رو شش دانگ سپردم به دستانت ..

الان 17 تیر حدود 2 صبح . باید یک ساعت دیگه برم 2 تا امپول هرمونی بزنم ..

تمام سستی و بی حالی بعد از تزریق هرمونها رو تحمل میکنم

تا به تو نزدیک شوم پاره تنم ...

سی و شش ساعت بعدش باید با همراه همیشه صبورم بریم مرکز نمونه بده

وای بهش فکر میکنم چقددددر حس بدی داره چقدر باید خجالت بکشیم چقدر باید از شرم

پیشانیمون خیس عرق شود ..ولی همه ی این ها فدای عزیزکم ..

حدود 3 ظهر 18 خرداد هم که لحظه ی موعود...

یا ارحم الراحمین چهارشنبه رو بهترین روز زندگی مشترکمون قرار بده ..

محتاج دعای سبز و پر مهرتون هستم ..

پگاه...

سلام

جونم برات بگه شنبه رفتم سونو با همراه همیشه مهربونم . کلی منتظر موندم

تا دکتر اومد وسونو کرد الهــی شکر تخمدان سمت چپم دو تا فولیکول 14 و یه دونه 13

داشتم تخمدان سمت راستم دو تا 12 ونیم .دکتر گفت دارو نگیره دوشنبه دوباره سونو و

چهارشنبه iui ...خلاصه دل تو دلم نیست امروز سحر دوشنبه س و چند ساعت دیگه باید

برم سونو امیدوارم سایز فولی ها رشد خوبی کرده باشن حداقل به 17 رسیده باشن ..

ته دلم قرصه به خودت میدونم اگر تو سرنوشتم مادری کردن باشه بهم میدی

خدای بزرگه دنیای من ... دلم و زندگیم و با بهترین ها شاد کن

من دوستای خیلی خوبی دارم اونها هم دلشون میخواد طعم مادرشدنو بچشن ترو به

آبروی تمام آبرو دارهای درگاهت هیچ کدومشونو دست خالی از درخونت رد نکن ..

ما هیچ کسی و جر تو نداریم .

باشد که صدای گرفته و پر اندوه زنی دردمند را شنیده باشی ...

پگاه.

تنها کمی

از این بریدن و دوختن هایِ روزگار

لباسِ صبوریم تنگ شده

می شکافمش باز هم

می آیم

و می گویم

نترس جانم ! خدا حواسش.. به

همه ی روزهایِ بی بهارمان

هست ...

عــزیز دلم منتظرم تا بیای با قدمای کوچولوت خونه ی دل ما رو شاد کنی

بخدا گفتی دیگه طاقتم ته کشیده؟

بخدا گفتی مامانم میخواد بهترین مامان دنــیا بشه واسم ؟

بخدا گفتی کلی لباسای خوشگل و کوچولو برات قایم کردم ؟

حتی جوراب و دستکش و کفشای ناز نازی؟

عــــزیز مادر قربون وجود پاکت ،

دل بکن از اون بالا بالاها قدم بزار تو دنیای پایین و بد ما بهت قول میدم

اینقدر دوستتداشته باشم ک پشیمون بشی از این همه چشم انتظاری مادرت ..

بیا مونس تنهاییام شو بیا مرهم قلب شکسته ی هزار تکه شده از حرف و حدیثا شو ..

تو زندگیم خیـــلی کمت دارم ...خیلـــی .

پگاه ..

امـــروز اخریـن آمپولم تموم شد و اخرین قرصم رو میخورم ...

امیــدوارم هفته ی آینده خدای عزیزم بیشتر از قبل هوای ما رو داشته باشه و چشمای

منتظر من و همسرم را غرق شادی کند . آمین .

امروز چون روز اولی بود که روزه میگرفتم (البته روز 4 رمضان)

همسرم برام نان داغ کنجدی خرید تا روزه مو با نون گرم خوشمزه افطار کنم

منم با تمام عشقم و با تمــام سستی دست و پایم و حالت بد تهوع ناشی از داروها

یک شله زرد خوشمزه پختم تا سفره ی افطار بسیار ساده ی ما رنگ و لعاب بگیره .

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام ..خیلی وقته شرایط جسمیم اجازه نمیده بیام چیزی بنویسم

اگرم میام فقط نگاه میکنم و میرم یا همون چند روز پیش که چند تا رسپی گذاشتم .

بعضی دوستام خیلی معرفت دارن و از حال و روزم با خبرن .. بعضیا هم ای کم معرفتند و

سراغی ازم نمیگیرن ولی میدونم که به اینجا سر میزنن دوستدارم اونا هم ازم با خبر باشن

حال این چند روزه گذشته ی من این بود که با کلی گریه و ترس و دلهره

روز دوم سیکلم رفتم مرکز برای سونو وقتی پرونده مو چک کردن گفتن

یه ازمایش خیلی سنگین برای همسرت هست که اسپرمو تخصصی

برسی میکنن بخاطر تعدد سقطها براش نوشتن ولی دکتر متخصصتون نیازی ندیدن به این

ازمایش .خلاصه شما برو پس فردا بیا عصر که مسئول باشه و اجازه بگیریم ازش ...

خلاصه با تمام دلهره هام برگشتم خونه .. مدام از دوستام میپرسیدم خدایی درد نداره ؟؟

اخه تا بحال سونو واژینال نشده بودم ..اونم اوایل سیکلم ...

خلاصه با اصرار مامانم و دلداری همسرم رفتم سونو ...

دلم نمیخواد از فضای اونجا بگم ولی هر چی بود از عکس رنگی خیلی بهتر بود و

شاید بگم اصلا درد نداشتم ..معاینه که میشدم

دکتر گفت کلومیفن 2 تا .. هاش سی جی 3 تا نصف اب ..خلاصه از همون شب

شروع کردم قرصامو خوردم ..از 9 تیر هم باید امپولمو شروع میکردم ...

خودمو سپردم دست خدا هر چی پیش بیاد صلاحمه منم راضی به رضای خدا ..

فردا شب هم امپولام تموم میشه هم قرصم ...

دوباره 14 تـــیر سونو دارم تا روز IUI رو برام مشخص کنن..

دوستای گلم برام خیلــی دعا کنید بشدت نیازمندم ..